سلام
امشب تو را حس می کنم در سرزمین باد ها،محو نگاهت می شوم تو کیستی ای آشنا ای آشنا امشب چرا شعرم غریبی می کند،با هر که غیر از یاد تو نا آشنائی می کند در عصر بی اصل و نصب،مبهوت افکار توام،باور کن ای آبی ترین بهر تو من جان می دهم تو در نگاه تلخ من نقش خدا را داشتی،گلهای زیبا را تو در گلدان فکرم کاشتی در خلوت زردم تو را با عشق سودا می کنم،تصویر خوبیها تویی حیران منم،حیران منم تقدیر را در گوشه ای از زندگی ام باختم،با یاد چشم سیاه تو ، با درد غربت ساختم ای کاش من هم مثل تو محو تماشا می شدم،یا مثل فکر آبی ات همرنگ دریا می شدم در وحشت تاریک شب گر چه تو را گم کرده ام،بی هیچ غل و غش،تو را امشب ترنم می کنم برهیبت نورانی ات گلها تبسم می کنند،آینه ها در چشم تو خورشید را گم می کنند.
+نوشته شده در سه شنبه 85/12/8ساعت 11:39 صبحتوسط علیرضا | نظرات ( ) |
ABOUT
علیرضا
MENU
ARCHIVES
LINKS
حرفای دل(مهدی)روزهای بی خاطره(سارا)خاطرات(الهه) طـــراح قـــالــب
DESIGN
OTHER
فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ